مرد مفرد

دغدغه‌های یک بسیجی واقعی

مرد مفرد

دغدغه‌های یک بسیجی واقعی

۳۱ مطلب با موضوع «متفرقه» ثبت شده است

رفتم رمز دوم را از مخابرات برای خط همراهم بگیرم.
خانم از پشت باجه گفت: کپی کارت ملی هم بدهید!
گفتم: اینجا هم کپی کارت ملی می‌خواهد؟ مگر مشخصات ما را نمی‌بینید؟ مگر کارت ملی من در دستتان نیست؟
جواب داد: همین است دیگر؛ باید بدهید.

دیدم بحث کردن فایده ندارد.
کیفم را باز کردم و شروع کردم به گشتن؛
همین طور که می‌گشتم، دوباره سؤال کردم: حالا اگر نداشته باشم چکار باید بکنم؟ یعنی این کپی کارت ملی انقدر واجب است؟ یک دستگاه کپی اینجا ندارید؟
خیلی راحت جواب داد: می‌توانید آن طرف میدان بروید کپی بگیرید و برگردید.

کپی کارت ملی را پیدا کردم و تقدیم سرکار خانم نمودم و از آنجا بیرون رفتم و به این می‌اندیشیدم که در سال 1397شمسی در عصر پیشرفت علم و ارتباطات، هنوز وقت و سرمایه‌های ما ایرانیان در این صف‌ها و کپی‌های کارت ملی تلف می‌شود!
  • مرد مُفرد
قبلاً تصور می‌کردم تعصب به زاینده‌رود فقط برای این است که شهروندان اصفهانی بهشان سخت می‌گذرد.
اما چندی پیش وقتی به خاطر مسأله‌ای یاد زاینده‌رود افتادم، متوجه شدم که این رود طولانی چه اثرات بااهمیتی در کشاورزی، اقتصاد، اقلیم، آرامش روانی و حتی تفریح بسیاری از ایرانیان دارد.
  • مرد مُفرد
«از نظر من هیچ کس مصونیت آهنین ندارد. همه در مقابل قانون و مسئولیت‌های خودشان پاسخگو هستند و باید جواب دهند. همیشه این ملت نیاز دارد به اینکه مسئولان او پاسخگوی مسئولیت‌های بزرگ خودشان در مقابل ملت باشند و روح پرسش و مطالبه‌گری در مردم وجود داشته باشد.»
مقام معظم رهبری

مطالبه گری از مسئولین
  • مرد مُفرد
به سال‌های جوانیش فکر می‌کند؛ به مسیری که تا به امروز طی کرده...و به مسیری که در پیش رو دارد.
نمی‌دانم! شاید به دستانش نگاه می‌کند و می‌گوید من همان آدم هفتاد سال پیش هستم، فقط کمی پیر شده‌ام! روحم همان هست که بود؛ فقط شاید دارم به خدا نزدیک‌تر می‌شوم.
شاید به فرصت‌هایی که از دست داد و یا از آنها استفاده کرد، فکر می‌کند؛
شاید هم به فرزندانی که با همه زحمت‌هایی که برایشان کشید، از او دور هستند: به خاطر بی‌عاطفگی و یا جبر روزگار چه فرقی می‌کند؟ دلش تنگ فرزندانش است.
شاید هم به عشق اول و آخر زندگیش می‌اندیشد که دیگر کنارش نیست و تنها دلخوشیش، شب‌های جمعه‌ای است که به کنار مزارش می‌رود و کمی آرام می‌گیرد.
هر چه به چهرۀ این پیرمرد نگاه می‌کنم، حس احترامم بیشتر و بیشتر می‌شود.
انگار با چشمان و آن عینکش فریاد می‌زند: قدر جوانی و زندگی را بدان که چون برود، دیگر برنمی‌گردد!
راستی! انگار آهسته در گوشم نجوا می‌کند که: فلانی! برای سفر طولانی توشه‌ای جمع کرده‌ای؟

عکس نوشت
  • مرد مُفرد
گاهی اوقات شیطان را با تمام وجود حس می‌کنم و باور که می‌خواهد ما انسان‌ها را به هر نحوی که شده، از یاد خدا و معنویت دور کند.
وقتی حتی در چک کردن یک ایمیل ساده هم ما را با زیبایی‌های طبیعی یک زن به خود مشغول می‌کند، چگونه انتظار داریم نبرد با این دشمن همیشگی انسان راحت باشد؟

یکی از دوستان می‌گفت: زمانی که مجرد بودم، خیلی از پرده‌ها در جلوی چشمم نبود و انگار به خدا نزدیک بودم، اما بعد از ازدواج و چشیدن مزۀ زن! انگار از خدا دورتر شده‌ام.

البته من هم به او گفتم: ازدواج کردن و با همسر بودن برکاتی دارد که ان‌شالله جبران می‌کند این ها.

  • مرد مُفرد
سیده آناشید حسینی را اصلاً نمی‌شناختم.
آن زمانی که هنوز از اینستاگرام بیرون نرفته بودم اتفاقی صفحه‌اش را دیدم.
بدون شک این پست امروز هم خواسته یا ناخواسته تبلیغی برای سیده آناشید حسینی خواهد بود، اما حرف من چیز دیگری است:
  • مرد مُفرد
خبر فوت عزت‌الله انتظامی و سید ضیاءالدین دری را که شنیدم، چند ثانیه به فکر فرو رفتم و وقتی گویندۀ خبر گفت که سید ضیاءالدین دری بعد از پیوند کبد جان به جان‌آفرین تسلیم کرد، عمیق‌تر به فکر فرو رفتم: نه او از زمان مرگ خود خبر داشت و نه ما.

عزت‌الله انتظامی هم همانند دیگر انسان‌ها با همۀ افتخارات، خوبی‌ها و بدی‌هایش به سرای ابدی شتافت و تنها سرمایه و توشه‌ای که با خود برد، اعمالش است.
این خبرهای رفتن آدم‌ها همیشه یک تلنگر جدی و یادآوری به همۀ ماست: چه چیز به‌دردبخور و مفیدی به عنوان توشۀ سفر طولانی آخرت جمع کرده و می‌کنیم؟
آیا همین وبلاگ‌نویسی ما و محتواهایی که منتشر می‌کنیم، انقدر مفید است که تا مدتها هر بازدیدکننده‌ای که می‌آید، خوشش بیاید و بگوید: خدا پدرش را بیامرزد...؟

جمعه‌ها با تحقیق و علاقه عادت دارم که سورۀ مؤمنون را بخوانم. سورۀ امروز را به نیت شادی روح این دو انسان خوب می‌خوانم؛ خوب بودن نه از جهت بی‌عیب و گناه بودن که از این جهت که بالاخره با آثارشان مدتی سرگرم شدم و لذت بردم و از دغدغه‌های این جهان آسوده. شادی روح همه درگذشتگان صلوات!

  • مرد مُفرد
مرد مفرد

در دایره ٔ ملک تویی نقطه ٔ مفرد
ره نیست در این دایره همتا و قرین را

عاشق نوشتن هستم؛
یک بلاگفایی سابق!
با بیش از 20سال تجربه!!
اینجانی مکانی است که دغدغه‌هایم و آنچه را که احساس می‌کنم شاید برای دیگران مفید باشد، ماندگار می‌کنم.
از توجهتان متشکرم.