مرد مفرد

دغدغه‌های یک بسیجی واقعی

مرد مفرد

دغدغه‌های یک بسیجی واقعی

دردودل مهندس برق

شنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۷، ۰۲:۱۷ ب.ظ
هدف این نوشتار سیاه‌نمایی و یا خدای نخواسته، نادیده گرفتن زحمات مدیران و زحمتکشان خدوم این نظام و انقلاب نیست؛ بلکه صرفاً بیانِ به اصطلاح "مشت نمونۀ خروار" از وضعیت عمدۀ جوانان در جامعۀ امروز ماست؛ لطفاً صدا و درد جوانان را فقط نشنویم، بلکه اقدامی عملی کنیم؛ پیش از آنکه بسیار دیر شود!

با مهندس برق که یکی از دوستان است، به نمایشگاهی می‌رفتیم.
تلفن همراهش به صدا درآمد و یکی از دوستانش دربارۀ کلاس‌های تخصصی برق می‌پرسید.
بعد صحبت کشید به ارزشِ این کلاس‌ها برای کسب درآمد و در نهایت ظاهراً کشیده شد به مهاجرت و از ایران رفتن.

مهندس برق روایت ما به دوستش گفت: به چه امیدی ایران بمانیم؟ مدرک ارشد داریم و تخصص؛ کو شغل و کار؟
کو کسب درآمد که بتوانیم زندگی و آینده‌مان را بسازیم؟
الآن که مهاجرت به کانادا و اروپا بسیار سخت شده؛ اما نشد ندارد.

صحبتش با تلفن تمام شد، پرسیدم: مهندس جان شما هم که قصد مهاجرت داری؟ البته از خدا که پنهان نیست؛ برادر من هم که مهندس ارشد معماری است، به خاطر نبود شرایط شغلی خوب قصد مهاجرت دارد تا شاید بتواند آرزوهایش را در سرزمین غربت پیدا کند.

از من پرسید: وقتی شرایط کار انقدر افتضاح است، من تا کی باید بمانم؟ عشق به وطن و خانواده درست، اما فقیر باشم و سربار پدرومادرم؟
چطور تشکیل زندگی بدهم و عهده‌دار زندگی یک نفر دیگر شوم؟
اصلاً ازدواج پیشکش! از هزینه‌های خودم نباید بربیایم؟

بیکاری مهندسین برق

از عشق به وطن و کشور گفتم، اما ادامه داد:
من مهندس برق که تحصیل کردۀ دانشگاه هستم و آن هم دانشگاهی که مورد تأیید همین وزارت علوم و مجلس شورای اسلامی ماست، باید برای کارم مشکل داشته باشم؟
دولت می‌گوید از جوانان حمایت می‌کنیم؛ از ایده‌ها پشتیبانی می‌کنیم؛ کجاست این حمایت‌ها و پشتیبانی‌ها که نمی‌بینیم؟

بخواهم برای بخش خصوصی کار کنم، هیچ فرقی با یک کارگر بیسواد و ساده ندارم؛ حقوق یک میلیون و خرده‌ای هم شد درآمد و زندگی؟
پس من که عمری درس خواندم، چه فرقی با آن فردی دارم که تحصیلات ندارد؟
انقدر مهارت و کلاس هم رفتم؛ نهایتش گیر شرکت‌های خصوصی در ایران می‌افتیم و افتادیم که همانند یک کارگر ساده به ما حقوق می‌دهند؛ آن هم بدون امنیت شغلی و آرامش.

انگار دل پردردی داشت، پس صبورانه گوش دادم:
خارج از ایران 8ساعت کار می‌کنند؛ 8ساعت استراحت می‌کنند؛ 8ساعت هم تفریح می‌کنند.
اگر سخت و جدی کار می‌کنند، در عوض تفریح خوب هم دارند.
ایرانی‌ها 8ساعت کار می‌کنند و 16ساعت دیگر ذهنشان درگیر مسائل زندگی و گرانی‌هایی است که انگار هیچ وقت تمامی ندارد.

چهل سال از انقلاب گذشته، اما هنوز از گرانی گوجه‌فرنگی و فشار اقتصادی به مردم صحبت می‌کنند؛ خب تا کی؟
چه تدبیری و چه اقدامی برای شغل و ازدواج این همه جوان کرده‌اند؟
من آرزو ندارم؟ من نمی‌خواهم ازدواج کنم و شب را با آرامش سر بر بالین بگذارم؟ دیگر برای مردم و به خصوص جوانان، اعتقادی هم مانده؟

زندگی در ایران فقط استرس شده است؛ سؤال من اینجاست که آیا زمان جنگ هم انقدر فاصلۀ طبقاتی و بی‌عدالتی و دزدی از بیت‌المال و فشار به عموم مردم بود؟
انقدر شهید و جانباز تحویل این انقلاب دادیم که به اینجا برسیم که مساجد تبدیل شود به خانۀ پیرمردها و پیرزن‌ها؟

من یک مهندس برق هستم، اما نه دولت مرا استخدام می‌کند و نه چاره‌ای برایم.
بخواهم برای خودم هم کار کنم، حداقل 300-400میلیون سرمایه می‌خواهد؛ از کجا بیاورم؟
کارمند بخش خصوصی شوم: تا کی مرا نگه می‌دارد؟ اصلاً آرامش شغلی دارم؟
همیشه باید استرس حقوق‌های پایین و یا دیرحقوق‌دادن داشته باشم و آخرش هم نه پشتوانۀ درستی و نه آیندۀ روشنی.
با همۀ این حرف‌ها، آیا نباید به مهاجرت فکر کنم؟

صحبت‌هایش را کرد و من چاره‌ای نداشتم جز تأیید و سکوت و اینکه گوش شنوایی برای حرف‌هایش باشم و قلمی برای نوشتن دردِ دلش.
آقایان مدیر و مسئول! کی می‌خواهید از حرف و حرف‌درمانی برای این جوان و سایر جوانان مملکت دست بردارید و اقدامی عملی نمایید؟
به خدا صبر هم حدی دارد!
به خدا قسم زندگی جوان تکرار نمی‌شود!!
به خدا قسم جوانان زیادی دل‌هایشان شکسته و زندگیشان تباه شده!!
به ولله قسم خیلی از جوانان هنوز حسرت داشتن منزل و ماشین و تشکیل خانواده را دارند.
آقایان مسئول! کی به غیرتتان برمی‌خورد تا کاری کنید؟ وقتی جوانی و عمر بهترین سرمایه‌های این مملکت تباه شد و رفت؟
آیا معنای مدیریت و مسئولیت این است؟

نظرات (۲)

  • امید شمس آذر
  • جوانان به مبدأ تولّد نزدیکترند و جوانی که محاسباتش مثل میانسالان از سنخ مادّی باشه، جوان نیست؛ هرچند دستهای دیگری در کارن که جسماً و فکراً پیرش کنن.
  • امید شمس آذر
  • کلّیت این صحبتها رو تأیید میکنم؛ ولی:
    اولاً ایرانیان 8 ساعت در روز کار میکنند؟ به خدا اگر 2 ساعت در روز کار میکردند وضعیّتمان این نبود.
    ثانیاً ازشون بپرسید انصافاً از بچّگی علاقه داشتی مهندس برق بشی یا شانسی توی کنکور در این رشته قبول شدی یا زبونم لال به خاطر پولش رفتی دنبالش؟ دنبال چیزی که همه به خاطر پولش رفتن و کسی توش نسبت به بقیّه امتیازی نداره که بخواد یه سر و گردن ازشون بالاتر باشه.
    این از ضعف علوم انسانی در کشور ماست که باعث شده نگاه مادّی حتّی در حدّ پاگذاشتن روی علایق و استعدادهامون در ما حاکم بشه و آخرشم نتونیم با تکیه بر تواناییهایی که داریم، بشینیم و کار تولید کنیم، و نه اینکه در کارِ تولید باشیم!
    خدا از تقصیرات و بلکه قصورات مسئولین امر نگذرد؛ ولی در درجۀ اوّل کوتاهی از خودمونه.
    پاسخ:
    تقصیر جوان نیست!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    مرد مفرد

    در دایره ٔ ملک تویی نقطه ٔ مفرد
    ره نیست در این دایره همتا و قرین را

    عاشق نوشتن هستم؛
    یک بلاگفایی سابق!
    با بیش از 20سال تجربه!!
    اینجانی مکانی است که دغدغه‌هایم و آنچه را که احساس می‌کنم شاید برای دیگران مفید باشد، ماندگار می‌کنم.
    از توجهتان متشکرم.